نهایت بی شرمی فارس نیوز / نامه سرگشاده فارس نیوز به آکادمی اسکار برای عدم حمایت از "جدایی نادر از سیمین"
_________________________________________
خبرگزاری فارس: آقای شراک! اگر جایزه اسکار را تقدیم فیلم «جدایی نادر از سیمین» نمایید، پای طلاق روشنفکری و روشنفکران سینمای ایران از ایران را امضا زدهاید، شاید فیلم به همین خاطر پایانی مبهم دارد که رفع ابهام آن به دستان با کفایت ارباب صورت پذیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای تام شراک، رییس آکادمی اسکار
با سلام
تاریخ محمل قضاوت خوبی است
سی و سه سال پیش وقتی در کشور من مردم علیه وضع موجودشان قیام کردند و خودآگاهی تاریخی حاصل از تحلیل وضعیت موجود و رجعت مجدد به ارزشها و باورهای دینی آنها را به مبارزه برای تحصیل وضعیت مطلوب فرا خواند، کشور مطبوع جنابعالی سردمداری مبارزه با اراده در پیش گرفته مردم مظلوم ما را در جهان به عهده گرفت و حاصل آن چند صد هزار انسانی بود که جانشان را در راه رسیدن به آرمانشان فدا کردند. سیاستمداران کشور شما از همان ابتدا درست تشخیص داده بودند، مرام این مردمان با اراده و راسخ که نستوح و خستگی ناپذیر حاضر به تسلیم در برابر اربابی جماعتی معدود در جهان نبودند نه تنها ایران که تمام اردوگاه آنها را به وسعت یک جهان تهدید می کرد و همه پابرهنگان تاریخ را به خیزشی مجدد در برابر زر و زور تزویر فرام میخواند.
این نقطه آغاز بود
نقطه آغاز برای راهی دیگرگون فراروی بشر درمانده و گرفتار در چنگال انانیت اومانیستی حاکم؛ انسانهایی که در تعریف دنیای تو و سردمداران خانه به ظاهر سفید موجوداتی منحصر به همین چند صباح دنیا هستند و لاجرم فلسفه شادخواری و زندگی مبتنی بر انگاره اپیکوریستی همه آن چیزی است که باید از هستیشان مطالبه کنند.
گزارهای که انقلاب اسلامی فرا روی انسان گزارد، حکایت اندیشیدن به اصل زندگی و مرگ بود و ماجرایی که در واگنهای انتهایی قطار لیبرالیسم از چشمهای حریص انسانهای مغرور عصر استیلای آهن مستور مانده بود.
سیاسیون تعمد در پوشانیدن این معنا داشتند و بدین قرار با شما و همقطاران هالیوودی شما مهربانیها میکردند تا به مدد جادوی سینما چشمها را به برهوت خودی و خودکامگی و قلبها را به بیخودی تبعید نمایید و گفتارها را به سان مهری بر زبانها جاری کنید تا همه را به مرام نظامیان و نه در هیات ایشان یونیفرمیزه کرده و جامههای هم قواره برایشان بدوزید و تزویر را به سان کلاهی بد قواره و گشاد بر سرشان نهید.
طبیعی است در چنین شرایط بغرنجی وقتی ملتی حرف از راهی دگرگونه میزند و با الهام از تعالیم انبیا دست بر زانو گذارده و برخاستن آدمی از خاک و نگاه او به افلاک را در بادی عمل متجلی میکند صاحبان سرمایههای باد آورده نامشروع همه هستی خود را در معرض آسیب ببینند و به دنبال ضربهزدن به این قرارگاه ارسال پیام سعادت محوری در عالم برایند. «سنت جاهلان است که چون به دلیل ازخصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند چون آذر بت تراش که به حجت با پسر برنیامد به جنگ برخاست.» (گلستان سعدی – جدال سعدی با مدعی)
و این همان راهی است که در سی سال گذشته جریان سینمای غرب به طور عام و سینمای هالیوود به صورت خاص برای تحقق مطامع خداوندان تزویر و زرسالاران متکبر در پیش گرفته .
فیلمهایی نظیر «مردی که آینده را دید»، «بدون دخترم هرگز»، «سنگسار سریا»، «300 »، «اسکندر»، «پرسپولیس»، «یک شب با پادشاه»، «ایرانیوم»،«تهران من حراج»، «تصادف»، «خانهای در شن و مه»، «آشکار شده»، «کشتیگیر»، «شرایط» و بسیاری آثار دیگر که هر روز بر تعدادشان افزوده میشود.
به اینها میتوان اقمار داخلی و آثار ضد ایرانی برخی فیلمسازان داخلی را نیز اضافه کرد که متاسفانه علی رقم مشاهده معجزات مردم سرزمین ایران ابر انکار به دوش میکشند و با ژستی حق به جانب خود را دگر اندیش میدانند در حالی که اموری که به عنوان دگر اندیشی از آن یاد میکنند یا سیاهنمایی وضعیت موجود ایران است و یا نوعی دریدگی رفتاری در حوزه مباحث جنسی. جریان شبهروشنفکر سینمای ایران که روزگاری قرار بود عاملان اندیشه باشند ابتدا فروکاسته به حاملان اندیشه شدند و سپس به موضوع اندیشه تنزل جایگاه دادند و تبدیل به موجوداتی غیرخودمختار شدند که عنان کنترل و هدایتشان نه در امیال و ارادها خود که در خواستهها و مطالبات جهان وهم محور هالیوود و سینمای غرب قرار دارد. مغالطات شکاکانه این انسانهای درمانده در چاه ویل خودساخته تصاویری معوج و داستانهایی مبتنی بر کذب را بر پرده سینما ظاهر ساخت تا تاریخ شاهد باشد انسان چه اندازه میتواند ناتوان از دیدن گردد به حدی که در اقیانوس ارادههای آهنین مردم نستوح ایران، اینان ندیم و حکایتگر بادمجان اربابان خارجنشین خود شدند تا مگر به مدد ملوث کردن دامن بلند انقلاب و دادن نسبتهای ناروا و بهتان جایزهای را دستخوش خیانتشان از حضرات دشت نمایند.
با این همه آثارشان طی سالهای گذشته بیش و پیش از اینکه بر افکار عمومی مردم تاثیرگذار باشد تارهای عنکبوت فریبی را به دور خود فیلسازان این آثار تنیده که کتمان حقایق آشکار را برایشان میسورتر نماید.
اما حکایت فیلم «جدایی نادر از سیمین» حکایتی متفاوت از گذشته است. این فیلم شاید به نحوی بتوان گفت تمام بضاعت مزجات جریان روشنفکری سینمای ایران است.
به عبارت اخری؛ هر آنچه که تاکنون در تمامی آثار ساخته شده در خارج و داخل و دادن نسبتهای ناروا در فیلمهای متعدد مطرح شده بود یکجا در خود جمع کرده و در قالبی مشحون از نفاق و نفرت و پلیدی به مخاطب خود تقدیم میکند.
آقای شراک همکاران تو در آلمان درست تشخیص دادند.
مگر نه اینکه شما با ساخت «مردی که آینده را دید» عزم تخریب اندیشه آخرالزمانی و مالاندیش مردم ما را داشتید تصویر خرافی دین و مالاندیشی مبتنی بر ترس زن دین مدار داستان جدایی نادر از سیمین مگر غیر از همین کار ویژه را دارد، شاید هم بهتر از اورسون ولز و همکارانش در فیلم نوستراداموس از پس موضوع تخریب وجه آیندهنگری دینی برآمده باشد.
آنچه که در فیلمهای سنگسار ثریا و بدون دخترم هرگز مطالبه شماست مگر غیر از به تصویر کشیدن چهره مغموم و درمانده زن مظلوم ایرانی است؟! اگر شما به یک نسل از زنان تحت ستم در فیلمهایتان اشاره کردهاید در جدایی نادر از سیمین سه نسل از این تبار دروغ معوج مزخرف به ظاهر مظلوم به تصویر درآمدهاند و از این حیث فیلم مذکور گوی سبقت را حتی از شما نیز در بوده است.
چهره مرد ایرانی در فیلمهایی نظیر 300، شبی با پادشاه ، سنگسار ثریا، بدون دخترم هرگز و بسیاری دیگر از آثار شما موجود خودکامه تمامیتخواه بیمنطق ، هتاک، عصبی، قدرت طلب و خودآزار است که شاهکار جدایی نادر از سیمین تمامی این خصوصیات را یکجا در نادر گرد آورده؛ او مردی است از تبار خشایار 300 که ماهیتا مازوخیستی عمل کرده و عصبی ، خودکامه، مغرور و تمامیت خواه است و همه کار میکند تا به هر نحو از خفت ابراز محبت و بیان دوست داشتن به همسرش رهایی یابد.
و این همه از دل جماعتی به تصویر درمیآید که مردانش به شهادت ویل دورانت در تاریخ تمدن و مارکو پلو در سفرنامه راه ابریشم و بسیاری دیگر از عقلا ذاتا خانواده دوست و عاشق پیشه و محب نزدیکانشان هستند و اینها را شما فراوان میتوانید در ادبیات مشحون از عشق و عاشق پارسی به آسانی بیابید و مردان مجنونوارهای را ببینید که نه حتی قاصر از بیان عشق و دوست داشتن نیستند بلکه در آستانه خانه کعبه نیز برای طول عمر معشوق خود دعا میکنند که؛
یا رب به خدایی خداییت/ وانگه به کمال پادشاهیت
از عمر من آنچه هست برجا/ برگیر و بر عمر لیلی افزا
(نظامی گنجوی ـ لیلی و مجنون)
و باز در هیچ کجای عالم و هیچ دینی به اندازه اسلام نمیتوانید پیدا کنید که تا این اندازه تاکید بر ابراز محبت به خانواده را سرلوحه خود قرار داده باشد، اسلام و به خصوص اهل بیت عصمت و طهارت تصریح بر این معنا دارند که به متعلقین خود علاوه بر محبت ابراز محبت نمایید و دوست داشتن را به هر بهانه بر زبان جاری کنید.
حال باید پرسید این نادر نادره از کدام تبار است که تنها مشکل زن خود را که ابراز محبت است تمکین نمیکند تا پای طلاق و جدایی شاید هم از نسل رباتوارههای شبه روشنفکر شتر گاو پلنگی باشد که هرچه دقت در سکناتش کنی متحیرتر خواهی شد که این موجود پارادوکسیکال زاده کدام انگاره ذهنی معوجی است.
هر چه باشد نادر به دروغهای شما در فیلمهای متعدد که در مورد ایران ساختهاید شبیهتر است تا مرد نسل دولت انقلاب اسلامی ایران و حتی یک ایرانی وطن دوست با ملیتی آشکار.
مگر نه اینکه آثاری نظیر بدون دخترم هرگز، سنگسار ثریا و پرسپولیس تلاش دارد اتمسفر حاکم بر نظام سیاسی و دادگاههای ایران را فضایی رادیکال، بسته، بیمنطق، به دور از انصاف و ناعادلانه به تصویر بکشد. رادیکالیسم حاکم بر دادگاههای مکرر جدایی را مقایسه کنید با معیارها و دادگاههای سطحی آثار خودتان.
طبیعتا از این گزارهها میتوان نتیجه گرفت که ایران جای زندگی نیست یا به عبارت دقیقتر جای زندگی انسانی نیست همان گفتمانی که به تبع بدون دخترم هرگز در ابتدای فیلم جدایی نادر از سیمین آن هم در صحن دادگاه طرح میشود و فیلم به عنوان ساز و کار شبهرئال تمام مسیر خود را طی میکند تا بیانیه ابتداییاش را به اثبات برساند.
در مجموع، آیا جدایی نادر از سیمین امتداد همان توهینها و هتاکیها به مردم ایران نیست که مکررا تحت قالب الفاظی نظیر محور شرارت، عقب افتاده، تروریست و ... بر زبان سیاستمداران شما و دنبالههای آنها علیه مردم ما جاری شده و میشود؟
آقای شراک! فیلم جدایی نادر از سیمین وظیفه خود را درست انجام داده اساسا منورالفکری در سرزمین ما سالهاست در حال انجام این وظیفه است. انتلکتوالهای وابسته شما مدتهای مدیدی است که سختی و مرارت کشیدن بار به زمین مانده شما را در سرزمین ما به عهده گرفتهاند و به این بهانه بهای آباد ساختن خانههای خود را به دست میآورند.
پدر علم فیزیک ایران مرحوم پروفسور حسابی در پاسخ کسی که از او آدرس جهان سوم را مطالبه کرده بود در انگارهای حکیمانه موقعیت ناکجا آباد ذهن انسانهای خود فروخته را پایتخت جهان سوم دانسته و گفته بود:
«جهان سوم همان جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانهات خراب خواهد شد و اگر بخواهی خانهات آباد شود باید در تخریب مملکتت بکوشی» (جمله منتسب به مرحوم پرفسور حسابی)
و این فیلمسازان و روشنفکران به ظاهر ایرانی خانهای آباد برای سینمای خود در ایران ساختهاند و همان کاری را میکنند که به قاعده جمله مذکور سازگار است.
آقای شراک! با این احوال به نظر شما فیلم «جدایی نادر از سیمین» مسحق اسکار نیست؟ فیلمی که هرچه مطالبه شما بوده به جا آورده و اکنون به سان موجودی دستآموز بر درگاه شما مؤدبانه و خاضعانه دراز کشیده تا لقمه دهانپرکنش را نصیب بردارد.
آقای شراک! قدر دانستن پاس گل حاصل از غرضورزی معاندین انقلاب و اهمالکاری برخی موافقین سادلوح شرط عقل است.
اگر جایزه اسکار را تقدیم دستان حریص فیلم «جدایی نادر از سیمین» نمایید، پای طلاق روشنفکری و روشنفکران سینمای ایران از ایران را امضا زدهاید، شاید فیلم به همین خاطر پایانی مبهم دارد که رفع ابهام آن به دستان با کفایت ارباب صورت پذیرد.
نگران نباشید فاصلهگذاریهای فیلم کاملا مراعات شده و به حسب ظاهر دامن عاملان شما در کشور را نخواهد گرفت. قدری دقیقتر به فیلم اگر بنگرید تمام مردان فیلم به استثنای پیرمرد آلزایمری کراواتزده شمایلی شبیه به فوندامنتالیستها و همان به قول شما اسلامگراهای افراطی دارند و دو خصوصیت در میان همهشان مشترک است: آزمندی افراطی برای مال دنیا و دروغگویی.
تا آنجا که ما به یاد داریم نخستین سنگر روشنفکران شرقی که به دست شما تسخیر میشود ظاهر آنهاست، ممکن است به تاسی از نیچه سبیلی پر پشت بگذارند امام علیالقاعده ریش حزباللهی برای این جماعت دریغ است. پس مردان جدایی نادر از سیمین لااقل به حسب ظاهر به عمال شما شبیه نیستند از این رو میتوانید بدون نگرانی و با طیب خاطر جایزه را تقدیمشان کنید و خیالتان راحت باشد که به هیچ وجه دامن شما را نخواهد گرفت.
اما جناب شراک! به خاطر داشته باشید سابقه تاریخی طولانی و اتفاقات متعدد به مردم سرزمین ما این بصیرت را داده است که بتوانند این قسم از رفتار حضرات را رصد کرده و در انگارهای کلی آنها را به تاریخ واگذارند که؛
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز / این تیزی سنان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت / هم عوعوی سگان شما نیز بگذرد
آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست / گرد سم خران شما نیز بگذرد
(سیف فرغانی شاعر قرن هفتم و هشتم)
نویسنده: سیدمحمد حسینی، کارشناس سینما و معاون فرهنگی سازمان آموزش حوزه هنری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر